اریکا یک دامدار است که تمام زندگی خود را با مادر و خواهرش در مزرعه خانوادگی کار کرده است. وقتی هارون از راه می رسد و برنامه های او را به هم می زند، او شروع به سوال می کند که واقعاً چه می خواهد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند