Betriek در لبه باتلاقی در هلند زندگی می کند. وقتی یک شب او و خانواده اش توسط یک غریبه مورد حمله قرار می گیرند، بتریک برای یافتن توضیحی تصمیم می گیرد. او متوجه می شود که چیزی او را تعقیب می کند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند