چهار کهنه سرباز سیاهپوست زمانی که به ویتنام بازمی گردند و به دنبال بقایای رهبر گروه کشته شده خود و ثروت طلایی هستند که او به آنها کمک کرد مخفی شوند، با نیروهای انسان و طبیعت مبارزه می کنند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند