در آینده ای دیستوپیایی لندن که در آن تمام مسکن اجتماعی از بین رفته است ، ایزی و بنجی برای حرکت در جهان به عنوان ساکنان آشپزخانه می جنگند ، جامعه ای که از رها کردن خانه خود امتناع می ورزد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند