هنگامی که یک رادیو از آسمان به دست یک ماستیف تبتی با چشم گشاد می افتد، او خانه را ترک می کند تا رویای خود را برای تبدیل شدن به یک موسیقیدان محقق کند و مجموعه ای از اتفاقات کاملاً غیرمنتظره را به حرکت در می آورد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند