کارل فردریکسن تمایلی موافقت می کند که به تاریخ برود ، اما اعتراف می کند که او هیچ تصوری ندارد که این روزها چگونه دوست یابی کار می کند. مانند دوست او ، حفر سعی می کند کارل را آرام کند و نکاتی در مورد نحوه دوست داشتن ارائه می دهد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند